«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۹مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و دستار عالمی، يعنی کلاهگوشه به آيين سروری بشکن به زلف گوی که آيين دلبری بگذاربه غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن برون خرام و ببر گوی خوبی از همهکس سزای حور بده رونق پری بشکن به آهوان نظر شير آفتاب بگير به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد تو قيمتش به سر زلف عنبری بشکن چو عندليب فصاحت فروشد ای حافظ تو قدر او به سخن گفتن دری بشکنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:12:35
--------
1:12:35
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن ۳۹۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۸مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنای نور چشم من سخنی هست گوش کنچون ساغرت پر است بنوشان و نوش کنپيران سخن ز تجربه گويند گفتمتهان ای پسر که پير شوی پند گوش کندر راه عشق وسوسهی اهرمن بسیستپيش آی و گوش دل به پيام سروش کنتسبيح و خرقه لذت مستی نبخشدتهمت در اين عمل، طلب از میفروش کنبر هوشمند سلسله ننهاد دست عشقخواهی که زلف يار کشی ترک هوش کنبا دوستان مضايقه در عمر و مال نيستصد جان فدای يار نصيحت نيوش کنبرگ نوا تبه شد و ساز طرب نماندای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کنساقی که جامت از می صافی تهی مبادچشم عنايتی به من دردنوش کنسرمست در قبای زرافشان چو بگذریيک بوسه نذر حافظ پشمينهپوش کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:02:07
--------
1:02:07
ز در درآ و شبستان ما منور کن ۳۹۷
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ز در درآ و شبستان ما منور کن هوای مجلس روحانيان معطر کن به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان بيا بيا و تماشای طاق و منظر کن ستارهی شب هجران نمیفشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن ز خاک مجلس ما ای نسیم باغ بهشتببر شمامه به فردوس و عود مجمر کن از اين مزوجه و خرقه نيک در تنگم به يک کرشمه صوفیکشم قلندر کن چو شاهدان چمن زيردست حسن تواند کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن فضول نفس حکايت بسی کند ساقی تو کار خود مده از دست و می به ساغر کنوگر فقيه نصيحت کند که عشق مباز پيالهای بدهش گو دماغ را تر کن حجاب ديدهی ادراک شد شعاع جمال بيا و خرگه خورشيد را منور کن طمع به قند وصال تو حد ما نبود حوالتم به لب لعل همچو شکر کن لب پياله ببوس آنگهی به مستان ده بدين دقيقه دماغ معاشران تر کن پس از ملازمت عيش و عشق مهرويان ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:04:13
--------
1:04:13
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن ۳۹۶
«««««میبهـا🍷»»»»»غزل نمره ۳۹۶مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنصبح است ساقيا قـدحی پرشـراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کنزان پيشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام بادهی گلگون خراب کنخورشيد می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عيش میطلبی ترک خواب کنروزی که چرخ از گل ما کوزهها کندزنهار کاسهی سر ما پرشراب کنما مرد زهد و توبه و طامات نيستيمبا ما به جام بادهی صافی خطاب کنکار صواب باده پرستیست حافظابرخيز و عزم جزم به کار صواب کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:02:55
--------
1:02:55
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن ۳۹۵
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۹۵مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنگلبرگ را ز سنبل مشکين نقاب کنوانگه نقاب درکش و عالم خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شيشههای ديدهی ما پرگلاب کن ايام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور بادهی گلگون شتاب کن بگشا به شيوه، نرگسِ پرخوابِ مست را و از رشک، چشمِ نرگسِ رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گير بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن زآنجا که رسم و عادت عاشقکشی توستبا دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب ديده به روی قدح گشای وين خانه را قياس اساس از حباب کن حافظ وصال میطلبد از ره دعا يا رب دعای خستهدلان مستجاب کنSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз